نامه هایی برای تو که شاید بخوانی

  • ۰
  • ۰

برای بهترینم

عزیزترینم سلام

این چند روزی که ننوشتم برات دو بار دیدمت و در حد چند تا پیام صحبت داشتیم...
دوشنبه قبل یکی از بهترین روزائی بود که برام اتفاق افتاد...سرد بودم،یبار بیشتر نخندیدم و آدم شوخ همیشگی نبودم ولی تو دلم غوغائی بود...برام خوب بود که نخندیدن و سر شدنم به چشم اومده...برام قشنگ بود که میدونستی با اینکه مثه همیشه نیستم احساسم همونه که بود...

یکساعتی که با تو گذشت فوق العاده بود...ولی امروز...میدونی برام سخته ببینم با یه پسر نشستی،حتی اگر مثل امروز مطمئن باشم که تو آدم قبول کردن پیشنهادا نیستی...هرچند که بدونم نتیجه ای برای پسرک نخواهد داشت نشستن با تو،اما دست خودم نبود که از اون پشت نگاتون نکنم و حرص نخورم و به اون پسر فحش ندم...یعنی اگه اینکارو نمیکردم میمردم،همه دست و پام داشت میلرزید...توام که سریع ناراحت میشی و داد و بیداد! یکم آروم باش گل من...
میدونم دوستم نداری،حداقل اونطوری که من میخوام داشته باشی،اصلا هم عیبی نداره ولی من نمیتونم تورو اونجوری که میخوام دوست نداشته باشم...نمیتونم کسِ دیگه ای رو انقدر دوست داشته باشم...

خوشحالم که اگر به اندازه 1 گره کوچیکم تو زندگیت بهم اعتماد کنی و ازم بخوای کاری رو انجام بدم برات.مثه دوشنبه،مثه این دوشنبه...باز میبینمت عزیز جانم... 


باز با اینهمه هر وقت غمی شیهه کشید من همین نبش چنار و چمنم فکر نکن

  • آبتین عزیزی
  • ۰
  • ۰

راستی وارد ماه پونزدهم شدیم...

ببخش که نمیتونم کادوت رو به دست برسونم... L

  • آبتین عزیزی
  • ۰
  • ۰

برای بهترینم 2

بازم سلام نازنینم

از روز اول بهم گفتی بهم نزدیک نشو...

باور کن منم نمیخواستم نزدیک بشم...یعنی شناختی ازت نداشتم...یه سریا سعی کردن بشناسوننت،ولی من هرگز نخواستم پشت سر یه نفر دیگه غیبت کنن...ولی وقتی 6 7 ماه پیش یکی خواست تورو به من بشناسونه! خیلی خودمو کنترل کردم ه نزنم تو دهنش و با فحش و فلاکت روونه اش نکنم...این عادت خویشتن داری هم از تو موند به یادگار...

نازنینم،این 2 هفته ای بهت پیام نمیدم نه ناامید شدم،نه کسی جات رو گرفته،نه میتونم به کس دیگه ای فکر کنم...هنوز هم امیدمو از دست ندادم...هنوزم تو تنها کسی هستی که توی قلب و ذهنم می تونم تصورش کنم

میتونم تصورت کنم اما دو سری آخرِ دیدنت اصلا خوشگل نبود...چشایی که ذره ای هم برق نمیزد...آدمی که اگه اجبارِ حضور بقیه نبود بعید بود جواب سلام بده... به قول اون شعر که میگه "تو چشات عشقی ندیدم که بشه بخاطرش مرد..." چشات برقِ همیشگی رو نمیزد ولی من حاضر بودم همونجا برات بمیرم...

گل من، اون روزی که بهت نزدیک شدن یه آدم دختر باز نبودم،خودتم بهتر از هرکسی میدونی نزدیک شدنم به تو برای این نبوده که حتی لحظه ای کاری کنم که ارزشت یک میلیونیوم چیزی که هستی پایین بیاد.الانم که سعیم رو میکنم تو زندگیت اثری ازم نباشه باز همون آدم،فقط هر روز و هر لحظه که میگذره بیشتر عاشقت میشم و این عادت و وابستگی و چه و چه نیست

"هر جای دنیایی دلم اونجاست"

  • آبتین عزیزی
  • ۰
  • ۰

برای نازنینم 1

سلام نازنینم...

کاش باز دستت به اون لینک آبی بخوره...حتی شده اتفاقی تا برسی به اینجائی که فقط از تو و برای تو مینویسم...

کاش بخونی و بدونی دلم برات تنگ شده خیلی وقته...ولی برات نمیفرستم.

کاش بیای،بخونی و بدونی که کاملا حواسم هست که کمتر از 24 ساعت دیگه هفتم آبان شروع میشه ولی برای اولین بار بهت پیامی نمیدم...چون هر روز بیشتر از دیروز حس میشه که نمیخوای اثرم تو زندگیت باشه...

نمیدونم،الان که فکر میکنم ممکنه از دیدن این نوشته ها عصبی شی...شاید دلم نخواد روی اون لینک لعنتی بری و ببینی خزعبلاتی که یه عمر گفتم و سر و ته نداره...

الان فقط میدونم باید بنویسم و توی این بلاگ بزارم،شاید یه روزی خوندیش...شاید

"همین یه دنیاست،برای یک عمر...به پای تو نشستم........

  • آبتین عزیزی